بعضی دختروپسراکه طاقت نمی کنن تابه حجله برسند. کریم فرزندسبزوارودخترجعفرقلی خونه هاشون نزدیک هم تویه کوچه بودوازپشت بام بهم راه داشتند. روزی هرکدوم ازراه پله خودشون به پشت بوم میرن و قال قضیه رومیکنن.جعفرقلی وزنش میفهمندکه دخترشون دسته گل به آب داده.خلاصه کریم رووادارمیکنندتابادختره ازدواج کنه. چرافقط وقتی که عذاب الهی نازل میشه , خدایادمون میاد؟
آیابرشماعذاب الهی نازل شده ؟
کیاافسارنمی خوان ؟
کریم ,وزنش ,میفهمندکه ,دخترشون ,دسته ,جعفرقلی ,دخترشون دسته ,میفهمندکه دخترشون ,دسته گل ,گل به ,به آب
درباره این سایت